|
دستانت را به من بسپار َ
که برای ایستادن به آن ها محتاجم
قامتم در زیر سنگینی آن گناه خمیده است
هرگزمرا تا بدین حد ضعیف و پژمرده
نپنداشته بودی
اما سنگینی آن گناه مرا پژمرد
من برای ایستادن به دستانت محتاجم
تا دوباره قامت راست کنم
آن گناه نخستین ،گناه من نبود
اما گویی آن گناه تا ابد در نامه
انسانیتم حک شده است
گرمای دستانت را به من ارزانی کن
تا دوباره بشکفم،
تا باور کنم که او مرا بدون ان گناه می
خواهد
او مرا دوباره درآغوش مهر خود جای می
دهد
او مرا می خواند بارها و بارها
اما برای اجابت دوعوتش نیاز به دستان پر
مهر تو دارم
دستانت را به من بسپار
صفحه قبل 1 صفحه بعد |